“تنها آن کس که به دوزخ می رود یوریدس را باز می یابد. تنها آن کس که کارد بر می کشد اسحاق را به دست می آورد. و چه اضطرابی در تمام این مدت!….
به واسطهی ایمان بود که ابراهیم از سرزمین پدران خویش خروج کرد و مسافری غریب در ارض موعود شد. او چیزی را به جا گذاشت و چیزی را با خود برد: او فهم ناسوتی خویش را بر جا گذاشت و ایمان را با خود برد و گرنه آواره نمی شد و سفر را نابخردانه می شمرد. به واسطهی ایمان بود که مسافر غریب ارض موعود گردید. در آنجا هیچ چیز نبود که آنچه را که برایش عزیز بود به یادش آورد، بلکه هر چیز با تازگی خود روحش را اندوهناک می کرد.” (ترس و لرز. سورن کییرکهگور)
در تعاریف ایمان آمده: وفادری، اعتماد و باور به عقیده یا چیزی یا کسی؛ باور و اعتماد به پردوردگار و وفاداری به او؛ اعتقاد راسخ به چیزی که دلیلی برای اثباتش وجود ندارد؛ سرسپردگی بی دلیل
ایمان شاید یکی از کامل ترین مفاهیمی است که می تواند به ما شناختی از خودمان و دیگران بدهد. این که به چه چیزی ایمان داریم بیش از هر چیز نشان دهنده ذات وجودی ماست و دقیق تر از هر مفهوم دیگر می تواند تصویری نزدیک تر به خود حقیقی و درونی مان به ما نشان می دهد. به عبارتی، آنچه به آن ایمان داریم آینه ای است که کیستی ما را نشان می دهد.
ایمان حداقل دو بخش کلیدی در خود دارد: یکی نشان دهنده سلسله مراتب ارزشی ما در زندگی است یعنی نشان می دهد چه چیزی در ذهن و روان ما و به تبع آن در زندگی ما در جهان بیرون از مرکزیت و محوریت و اولویت برخوردار است و در نتیجه همهی چیزهای دیگر حول آن می چرخند
و دیگریتزلزل ناپذیری است یعنی باور به این که چیز یا شخصی که به آن ایمان داریم غلیرغم تمام شواهد احتمالی که در رد و نفی آن ایجاد شوند همچنان محکم و استوار خواهد بود و تزلزل نخواهد یافت و باور به این که آنچه به آن ایمان داریم توانایی و قابلیت آن را دارد که بر همهی چیزهای دیگر غلبه کند و در نهایت پیروزی از آن او خواهد بود.
مثلا کسی که به راستی و درستی و غلبه نیکی بر بدی یا برعکس آن ایمان دارد یا مادری که به فرزند خود ایمان دارد یا آدمی که به قدرت پول ایمان دارد همگی غلیرغم تمام شواهد مخالف و تمامی شکست ها به آنچه به آن ایمان دارند وفادارند و بر این باورند که این ایمان در نهایت آنها را رستگار خواهد کرد.
در آینهی ایمانمان چه می بینیم؟